آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست | | چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست |
گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی | | او سلیمان زمان است که خاتم با اوست |
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک | | لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست |
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است | | سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست |
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران | | چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست |
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل | | کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست |
حافظ از معتقدان است گرامی دارش | | زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست |
تعبیر:
به کسی علاقه داری که دراثر حادثه ای از تودور شده و ناراحت شده ای و نمی دانی که دردت را با که درمیان بگذاری.جرات به خرج بده شاید گره از کارت گشاده شود.