ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم |
|
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم |
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی |
|
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم |
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت |
|
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم |
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست |
|
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم |
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه |
|
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم |
سایه طایر کم حوصله کاری نکند |
|
طلب از سایه میمون همایی بکنیم |
دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست |
|
تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم |
تعبیر:
خواهان این هستی که با دوستان قدیمی معاشرت کنی و سراغ آنها را می گیری تا
مانند گذشته با آنها خوش باشی به زودی از آنها مطلع می شوید و به شما خبرها
ی خوشی خواهد رسید.